loading...
دنیای خنده |دانلود|جک|اس ام اس|عکس|کلیپ|داستان|شعر|طنز|چت روم|موبایل|نرم افزار‎|‎اموزش|اهنگ|سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
مهــــدیه بازدید : 254 جمعه 1390/08/06 نظرات (4)

قسمت دوم

دانلود قسمت دوم در ادامه مطلب

برای خوندنش رو ادامه مطلب کلیک کن

امشب پایه ای بریم پارتی؟
-چه جوری هست اکس مکس نداره که
-مختلطه اما اکس نداره
-باشه میام .کاری نداری؟
-نه شب می بینمت
مامان –کی بود ؟
-فرید . امشب باهاش می رم مهمونی
-لازم نکرده بری همین مونده پات به اونجاها باز بشه
-مامان تو که منو می شناسی
-چون می شناسمت میگم نه
-تو اصلا منو نمی شناسی
-گفتم نه
-مریم بذار برم
-زهر مار خجالت بکش همین مونده به جای مامان بهم بگی مریم
-خوب باحاله که
-لازم نکرده . همون مامان
-من می رما
-برو اما دیگه مادری نداری
می رم اما می دونم تو باز هستی

+++
-اوه اوه فرید دختره رو چقدر گوشت اضافی داره
-اون یکی که بدتر وچاقالو تره
فرشاد – بفرمایید
فرید- چی هست ؟ شربته؟
فرشاد خندید وگفت: اره شربته
نفری یکی برداشتیم ووقتی رفت گفتم : مشروبه
فرید –خیلی خره دیدی مسخرمون کرد
-اره حالشو می گیرم وایسا حالا
فرید مشروبو خالی کرد روی فرش منم منتظر یه فرصت مناسب بودم تا حال فرشادو بگیرم .درسته نماز نمی خوندیم اما مسلمون که بودیم
بعد چند دقیقه همه مست کرده بودن منم پاشدم رفتم نزدیک فرشاد. داشت با یه دختره می رقصید .کمی تیشرت فرشاد واز پشت به سمت خودم کشیدمو مشروبو خالی کردم تو تیشرتش
اخ چه حالی داد .خوبه حالا نور کم بودا .فوری پریدم رفتم نشستم پیش فرید: حرکتتو داشتی ؟؟
-دمت گرم دیدی چطور فریاد کشید
-اون باشه درست برخورد کنه . دختره رو ببین چه جوری خودشو به پسره می چسبونه
-با یه حالگیری دیگه چطوری؟
-خوبه
پاشدم رفتم سمت دختره .لباسم که تنش نبود یه تیکه پوشیده بود .همین جور جفتشون تو حس بودن .هدف منم که به هم زدن حس اونا بود چی بهتر از اینکه برمو عشق بازیشون بهم بزنم .خوبه چاقوم قیچی داشت
.لامپا کلا خاموش شد وتنها یه رقص نور روشن بود که اونم مهم نبود .دختره معلوم نبود رو موهاش چقدر کار کرده بود .موهاش تا پایین کمرش بود حتما خیلی دوسش داره قیچی رو اروم بردم سمت شونه شو موهای نازشو نا مرتب قیچی کردم .
ترسیدمو فوری دویدم سمت فرید
-وای خوب شد نفهمیدا .
-فکر کنم همه زیاده روی کردن که حالیشون نشد
-شانس اوردیما
-پاشو بریم تا لو نرفتیم

++
فرید- کیوان ارومتر برون
-زود برسیم بهتره
-اما عجب فازی دادا …….اثرش از صدتا اکس بیشتر بود
-اره بابا .فکر کن دختره وقتی روبهراه می شه دست می کشه به ماهاش می بینه نیستن .کم شدن
فرید بلند بلند می خندید وبعد از اینکه ارام شد گفت: بی چاره معلوم بود خیلی موهاشو دوست داره
-ولی خیلی بلند بودا .تا پایین کمر کم نیست
-شانش اورد سه تیغ نبرده بودی وگرنه پدرشو در میاوردی
-اره بابا اون موقع دست می کشید سرش می دید کچله
-مرسی نگه دار رسیدم
-حواسم نبود
-خوب دیگه کاری باری ؟
-نه خوش گذشت
-اووه توپ .خدا کنه باز دعوتمون کنن

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

-امیر تو ادم نمی شیا .ولش کن پسر
امیر-اصلا تو می دونی دوست داشتن یعنی چی ؟؟؟؟؟زر مفت می زنی
اداشو در اوردمو گفتم: نه تو فقط می دونی
فرید – ما تنها اینو می دونیم که این چیزا کشکه
-نه اصلا به منو فرید بگو دوست داشتن یعنی چی ؟
امیر – خوب یعنی وقتی طرفو می بینی قلبت براش می تپه
فرید – ایول منم وقتی همسایمونو می بینم قلبم می تپه
امیر – خوب پس دوسش داری دیگه . مثلا همیشه دوست داری ببینیش مگه نه؟
-نه .چون همیشه سگش دنبالم می کنه .خودش فحشم می ده .خداییش یه بار با عصاش کوبید روشونه م
-امیر پیرمرده رو می گه دیوونه. مطمئن باش تو هم اسمش چی بود اهان سپیده .تو هم سپیده رو دوست نداری در نتیجه همش کشک
امیر –من تنها نتیجه ای که گرفتم اینه که قلب شما پاره اجره
فرید – اخ اخ چه دختری یه .برم مخش بزنم
-ولش کن فرید این پارک نحسه هربار رفتیم پی اینکارا حالمونو گرفتن
فرید –راس می گی
امیر –ویبره گوشی کیه
فرید –مال من که نیست
-مال منه
امیر –Gf ته
مامانم بود کرمم گرفته بود امیر رو اذیت کنم یه چشمک قایمکی به فرید زدمو گوشی مو جواب دادم

-الو سلام مریم جون
-صد بار بهت گفتم بی ادب نباشو مامان بگو
-الهی فدات شم چرا ناراحت شدی حالا
-پاشو بیا خونه خانم بزرگ نذری داره.
-نه تو بیا خونه ی ما . اوندفعه بد سه شد
-چی میگی کیوان ؟با کی هستی .گفتم پاشو بیا .اعصاب منم خرد نکن
-چشم میام .میام .اما زیاد اذیت نکنیا
-من که نمی فهمم چی می گی
-مهم نیست عزیزم
-خداحافظ
-خداحافظ .مامان گوشی رو قطع کرد اما من بازم ادامه دادم
- یه لحظه وایسا مریم جون یادت نره لباس قشنگتو بپوشیا .
-
-اره همون که من دوست دارم
-
-کاری نداری جیگر .
-
-دیگه واقعا خداحافظ
گوشی رو گذاشتم تو جیبمو پامو رو چمنا دراز کردم .امیر به حالت بدی داشت نگام می کرد
امیر –تو خجالت نمی کشی ؟
-واسه چی؟
امیر از جاش پاشد که بره اما فرید دستشو گرفت
فرید- بشین بابا .شوخی بود .مریم مامانشه
امیر –فرید راس می گه
-اره
امیر –من که باورم نمی شه
-خوب اگه باورت نمیشه بیا بریم خونه خانم بزرگم که نذری داره اونجا مطمئن می شی
امیر – نه باورم شد
فرید –امیر اون بسته سیگار چیه تو جیبت
امیر –اینو می گی؟
فرید –اره
-الکی یه . هم یه نوع تریپه .همم تو جیبم می ذارم که کامران فکر کنه منم سیگاری ام نیاد سعی کنه منم مثل خودش بشم
-ایول چه ایده ی خرکی ای یه
از جامون بلند شدیمو سمت ماشین من راه افتادیم
فرید- مثل منو کیوان باش می بینی جرات نمی کنه با ما کاری داشته باشه
امیرمنم اگه یه نفر جلوی بابام بزنه تو گوشمو با جسارت به بابام بگه پسره هرزه تو جمع کن دیگه دوروور اون طرف نمی پلکم . کیوان تو واقعا متفاوتی
-حالا که چی .پاشید بریم خونه خانم بزرگم که شاید بتونم کمی سرگرم بشم
امیر –نه ممنون ما نمیایم
فرید –از طرف خودت بگو من که میام کیوان
-اوه این دختره رو نگاه .اسمون سوراخ شده این افتاده پایین
همینجور داشتیم نزدیکش می شدیم که گفتم : ببخشید خانم ساعت دارید
چشماشو نازک کردو یه نیم لبخند زد و گفت : اره
داشت می گفت ساعت چنده که گفتم: خوش به حالت ما ساعت نداریم
منو فرید زدیم زیر خنده وحرص دختره در اومد وبا یه صدا که الکی سعی می کرد نازکش کنه گفت : عوضی
فرید –زن گوزنی
طرف دیگه داشت منفجر می شد .اما گفت : حیف قرار دارم وگرنه حالتونو می گرفتم
فرید-برو پشمک واسه همین ریدی تو صورتت
پاشو کوبید زمینو شروع کرد به راه رفتن .از قصدم برای جلب توجه خیلی ضایع راه می رفت .حالا فکر می کرد ما هوس بازیم که با این طرز راه رفتنش دنبالش بیفتیم
فرید –خیلی میمون بودا
-اره بابا ارزش کل کلم نداشت
امیر –خوب بچه ها من دیگه برم
-کجا به همین زودی باید بیای خونه خانم بزرگم
-ممنون دعوت که ندارم
با فرید به زور هولش دادیم تو ماشینو تارسیدن به خونه خانم بزرگ سربه سرش گذاشتیم

***

فرید –سلام مامان کیوان
مامان جواب سلامشو دادو گفت : پسرم خاله بگی بهترنیست
-نه من دو تا خاله دارم از سرمم زیادی ان
امیر –سلام خاله جون
مامان –سلام امیر جان خوبی پسرم
- هق حالم بد شد . مامان تو اینقدر مهربون بودی نمی دونستم
-با پسرای با تربیت بله
فکرکردم فرید ناراحت شده اما بی اهمیت گفت : پیش به سوی زرشکا
وحمله کرد طرف زرشکا .منم رفتم تا همکاری کنم که با سر با پانیذ که داشت برنج زعفرونی می ریخت رو برنجا سلام دادم چپ چپ نگام کرد که چرا دوستاتو اوردی
منم محل ندادم و رفتم سراغ زرشکا
عمه ندا –سلام بچه ها . کیوان جان زرشکا برای روی غذاستا
فرید دست کشید وگفت: خیلی خسیسه این عمه ت
عمه سرخ شد وهیچی نگفت
با فرید رفتیم نشستیم کنار امیر که بی سر وصدا رو نیمکت نشسته بود وسرش پایین بود
فرید –امیر ببین چی برات اوردم
مشت دستشو باز کردو زرشکارو نشون داد
امیر بینی شو جمع کرد وگفت : دست نشسته مشت مشت خوردید؟
-خوب مگه چیه؟
-هیچی خیلی کثیفید
به خاطر این حرفش دستای امیر واز پشت گفتم وفرید زرشکارو ریخت تو دهن امیر .
بعد از چند لحظه عملیاتمون تموم شد .امیر ناراحت بود اما دیگه به کارامون عادت کرده بود
امیر –بچه ها چند وقت دیگه مونده تا دانشگاها
-من که تموم کردم
فرید – کوفتت بشه کوفتولو
امیر – حالا کی ارشد داری؟
-اسفند ماه
زن عمو با 6 پرس غذا اومد سمتمونو نفری 3تا به بچه ها داد

امیر –دستتون درد نکنه یکی کافیه
-خواهش می کنم پسرم اگه کمه بگید
فرید – زن عموی کیوان دوتای دیگه هم به من بدید
زن عمو با تعجب نیم نگاهی به فرید انداختو رفت 2 تا پرس دیگه اورد
امیر –کارد بخوره تو شکمت تو که لاغرم هستی این همه برای چی می خوای
فرید یه پرسم از مال امیر برداشتو گفت : این واسه حرفت
بعدم در حالی که ظرفا رو روهم می چید گفت : خوب مامانم امشب شیفته .بابامم مسافرته .ای3 تاش مال خودم یکیش ماله فرداد .2 تاشم اشپزمون که ببره برای خوش
-ایول
فرید –کیوان پانیذ اون دختره ست
-اره .انگشتتو بیار پایین ضایع
-خیلی چهره ی اصیلی داره .خوش چهره ام هست
امیر – اره ادم جذب نگاش می شه
-پس چرا من نفهمیده بودم
امیر- من می گم شاید تو هم کسی رو دوست داری این ناناز به چشمت نیومده
فرید- اه تو هم می خوای همش اثبات کنی که مام مثل تو کم داریم
اگه کسی دیگه جز فرید یا امیردر مورد پانیذ چیزی می گفتن حالشونو می گرفتم اما چون دوستامو می شناختم هیچی نگفتم
فرید –خوب مادیگه زحمتو کم کنیم
-بمونید اینجا چتر شیم حاله خانم بزرگو بگیریم
هرچی اصرار کردم دیگه نموندنو فقط سوییچمو دادم بهشون تا راحت برن

اون شب هرجوری بود اونجا چتر انداختمو حرص خانم بزرگو در اوردم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

بابا- کیوان اون ضبط وکم کن
اه من نمی دونم این بابا چرا امروز خونه اس اعصابمو خرد کرد اینقدر امروز بهم گیر داد
مامان –کیوان مگه بابات با تو نیست
در اتاقمو باز کردمو با عصبانیت از همون بالای پله ها داد زدم: خسته م کردید دیگه .بزارید یه لحظه زیاد باشه
بابا- تو دیگه شورشو در اوردی .خانم من برم خرید کنم بهتره
-اره بابا برای منم تنقلات بخر
چیزی نگفت وکتشو پوشید وبعد از خداحافظی کردن رفت
مامان –خیالت راحت شد پسره ی یه دنده
-مامان چرا امروز اینقدر گیر دادید به من
-با من حرف نزن من سرم درد میاد
موهامو بهم ریختمو رفتم ضبط رو خاموش کردم
نمی دونستم باید چیکار کنم کسل بودم .خدا اخه جمعه ها چرا اینجوری یه
مامان – کیوان تو بلد نیستی از جمعه هات استفاده کنی با خدا چیکار داری
از پله ها رفتم پایینو یه راست پیش مامانم که تو اشپزخونه بود رفتم
-داری چی درست می کنی
مامان –مشخصه که
-خوب من نمی دونم کیکه یا پیراشکی یه یا کلوچه ست یا
نذاشت حرفمو بزنم گفت_واسه تو چه فرقی می کنه تو که همه شو دوست داری
-فرقش اینه که بابا کلوچه دوست نداره اگه کلوچه درست کنی به نفع منه اینجوری دیگه بابا شریکم نیست
سرش وتکون داد وگفت: پسره ی خود خواه
رفتم سمت کابینت وبسته البالو خشکه رو برداشتم
-می خوری مامان
-نه می بینی که کار دارم
یه کاسه کوچیک برای خودم ریختم ورفتم جلوی پیانو بابام نشستم .همینطور که البالو می خوردم وهر دوتا یکی هسته ش می رفت تو شکمم به طور سر سام اوری پیانو می زدم خوب بلد نبودم چی می زدم .فقط مامانم وخدا وهمسایه هامون می دونستن چه صدایی داره در میاد
مامان –کرم کردی .تو خجالت نمی کشی با این پیانو زدنت 100بار گفتم از بابات یاد بگیر
-اخه عزیز من خوشم نمیاد من ویولن دوست دارم که شما مخالفید
-ویولن بزنی که چی بشه ؟؟بشی مثل خاله ت که پاشد برای معروف شدن رفت امریکا
-خوب من نمی رم چیکار کنم دوست دارم
-لازم نکرده
یه مشت کوبیدم رو پیانو که صدای مامانم در اومد
با حرص از جام بلند شدم وگوشی مو از رو میز برداشتم
این چرا جواب نمی ده

-اه چرا جواب نمی دی بردار دیگه
مامان – کی جواب نمیده
-فرید .از صبحه که جواب نمی ده
-زنگ بزن خونشون
-زدم نبودن
-خوب برو خونشون
-اهان برداشت

-الو ا سلام خانم شیرازی گوشی فرید دست شما چیکار می کنه ؟
-سلام کیوان جان فرید تصادف کرده الان بیمارستان
ادرس بیمارستان وگرفتم وبدون اینکه مامان بفهمه چه اتفاقی افتاده زدم بیرون .خیلی هول بودم اگر فرید چیزیش می شد بانیشو می کشتم
تو سالن بیمارستان داشتم
دور خودم می پیچیدم که اقای شیرازی رو دیدم داشت می رفت تو اسانسور .منم تا در بسته نشه پریدم رفتم تو .کنارش ایستاده بودم اما اصلا حواسش به من نبود خواستم اذیتش کنم که یاد فرید افتادم .نفسمو بیرون دادمو گفتم
-سلام اقای شیرازی
-سلام کیوان جان اینجا چی می کنی
-مشخصه اومدم ملاقات فرید
-اهان ببخشید اصلا حواسم نیست
-معلومه
-بله؟
-هیچی . فرید چطوره؟
-خوبه به شکر خدا خوبه سر به هواست دیگه
-خاک بر سرش کنم
اقای شیرازی یه نگاهی به من کرد که برای اولین بار خجالت کشیدم .در اسانسور باز شد ودنبالش راه افتادم
خانم شیرازی روی صندلی تو سالن با فرداد نشسته بودن .بعد اینکه سلام کردم خواستم برم تو که خانم شیرازی گفت: پرستار گفت نریم تو
چند لحظه مثل یه سال گذشت اینقدر پامو به دیوار کوبیده بودم که فرداد برادر فرید که 15 سالش بود گوشاشو گرفته بود وخانم واقای شیرازی سرشونو تکون می دادن
بلاخره پرستار رضایت داد اومد بیرون
پریدم تو اتاق و در رو بستم
از دیدن بهترین دوستم تو اون وضع خیلی ناراحت شدم اما نباید اونم ناراحت می کردم
-این پرستار تو اتاقه تو چه غلطی می کرد؟؟؟؟؟؟؟
-سلام چطوری کیوان
-طفره نرو جواب منو بده
-هیچی بابا شانس نداریم که این همه پرستار عین حوری اینو اوردن واسه من
-اخه جنست خرابه می شناسنت
داشتیم ادامه می دادیم که چند ضربه به در خورد ویه ملت ریختن تو .شانس اورده بودن بیمارستان شخصیه که هر ساعتی می تونن بیان وبرن وگرنه این قوم بیمارستانم از جا می کندن
بعد یه عالمه بوس بوسی فرید داد زد_ بابا بسته تفتون صورتمو داغونتر کرد کمپوتاو وسیله هایی که اوردید وبدید وبرید
البته فامیلاش به همین بلبل زبونی اونم راضی بودن چون ککشون نگزید ودر شیرینی رو باز کردن وبین همه پخش کردن .منم 3 تا برداشتم که اون خانمه که خالش بود یه جوری بهم نگاه کرد .اخه شیرینی هاش فنچ بود گوشه ی دلمو نمی گرفت .شایدم فکر کرد این بچه با این هیکل لاغرش سو تغذیه داره وکسی بهش چیزی نمی ده بخوره
بعد چند دقیقه زحمت وکم کردن .نفس راحتی کشیدمو رفتم رو تخت فرید نشستم
می خواستم حرف بزنم که دوباره در باز شد .این بار یه خانم ویه اقا ومهم تر از همه یه دختر همراشون بود که چشماش سرخ بود .کلا ذوق کردم گفتم همین زن فرید که اینقدر بی قرارشه
اقایی که همراهشون بود گفت: واقعا شرمنده این سایه ی من بی دقتی کرده
فرید – سایه ی شما؟ امروز صبح که هوا ابری بود
خانمه خندید وگفت : اسم دخترمونه
من گفتم : می خواستید اسمشو به ما بگید ؟؟؟؟
اقای شیرازی برای اینکه بحث رو عوض کنه گفت: نه اقای منصوری اشکال نداره فرید ما هم سر به هواست
فرید _ بابا می خواستی اسم منو دخترشون که سایه ی باباشه بفهمه ؟
دختره از تعجب خشکش زد
اقای منصوری گفت: ماشاالله پسرای بانمکی دارید البته کوچیکه چیزی نمی گه .3 تا پسر داشتنم عالمی داره
اقای شیرازی منو با انگشت نشون داد وگفت: کیوان جان دوست فرید
منم رو به اقای شیرازی گفتم : مگه اقای منصوری جز سایه ی باباش دختر دیگه ای هم داره؟
اقای شیرازی _ چطور مگه ؟
-چون خواستید اسم منم بدونن
هیچی دیگه اون خانواده درحالت تعجب از برخورد منو فرید خداحافظی کردنو رفتن
منم دوست جون بازیم گل کرده بود اقا وخانم شیرازی رو فرستادم خونه شون تا من شب وپیش فرید بمونم وفردا برای ترخیص بیان
-خوب تعریف کن چی شد این ریختی اش ولاش شدی؟
-هیچی بابا از خیابون داشتم رد می شدم بستنی بخرم
وسط حرفش پریدمو گفتم: تنها تنها نامرد
-همون دیگه تنها می خواستم بخورم که اینجوری شد داشتم می گفتم کجا بودم؟
-می خواستی بری بستنی تنهایی بخوری
-اره که یهو یه ماشین زد بهمو پخش زمین شدم
-خاک تو سرت وسط خیابون خجالت نکشیدی دراز کشیدی
-کوفت بذار حرفمو بگم .یه دفعه یه دختره با گریه اومد بالا سرم
اینجای حرفش ولمش بالارفت وبا هیجان گفت : کیوان من حالا چشمام باز بودو داشتم سعی می کرم تکون بخورم دختره اومده بود انگشتشو زد به گردنم تا نبضمو بگیره ببینه مردم یا زنده م
-پس خیلی باحال بوده
-اره بابا بختم باز شد
-چی؟؟؟؟؟؟؟
-بختم باز شد دیگه
-مگه تو دختری؟
-چه فرقی داره اخه .می خوام شرط بذارم اگه می خواد ازش شکایت نکنم زن من بشه
-بابات که بخشیده
-اه بابا هم سر خود همه کارارو خراب می کنه .اما مهم نیست منو از الان متاهل بدون
اهی کشیدمو گفتم : تو که متاهل شدی .امیر عاشقه من چی کنم؟
-خودتو بنداز جلو ماشین یکی
-زن از اب در اومد چی من شانس ندارما
داشتیم حرف می زدیم که این سگ من یعنی گوشیم که سگ بهش می گم زنگ خورد
-سلام مامان کارم داری
مامان- تو یه دفعه کجا در رفتی .پاشو بیا خونه عموت اینا دعوتیم
کرمم گرفت بود با صدا وبغض ساختگی گفتم : بیمارستانم نمی تونم بیام
یه جیغ بنفش کشید وفکر کنم غش کرد .بابا گوشی رو گرفت ومن ادرس وحتی شماره اتاقم دادم که تو بخش اطلاعات بیمارستان ضایع نشه بفهمن
فرید – ایوول .چاخان گفتی؟
-خودم که برات چیزی نخریدم الان یه عالمه کمپوت گیرت میاد پ
-خوب کردی شماره اتاقو گفتی .اما نمی گن تو با حال بد گوشی دستت چیکار می کنه؟
-اونا الان فقط به این فکر می کنن که چه بلایی سرم اومده وای فرید اینقدر خوشم میاد تریپ مریضی بردارم نازمو بکشن
بعد نیم ساعت خونواده خودمو عموم وعمه ندا وخانم بزرگ اومدن تو
مامان با چشمای گریون زل زد به منو تا منو سر پادید ومتوجه قضیه شد اشکشو پاک کرد وکیفشو پرت کرد سمتم که من جا خالی دادم
زن عمو در حالی که با دستمال کاغذی اشکشو پاک می کرد گفت – تو ادم نمی شی؟
خانم بزرگ گریه می کرد وسرشو تکون می داد.
بابامو عمو فقط با تاسف سر تکون می دادن وعمه ندا گفت: خیلی کارت زشت بود وبعد زیر لب خدا رو شکر کرد
پانیذم دست به سینه ایستاده بود واز حرص لبشو گاز می گرفت
-پس کمپوتا کو؟
عمو –ما نفهمیدیم تا اینجا چه جوری اومدیم تازه من ماشینمو زدم به در پارکینگ خونمون .اون وقت تو کمپوت می خوای ؟
فرید –رانندگی تونو درست کنید عموی کیوان
خلاصه اونا ناخواسته از فرید عیادت کردنو بابا وعمو هم رفتن برامون از بیرون غذا خریدن تا مال بیمارستانو نخوریم .یه تعداد ابمیوه وکمپوتو میوه هم از دوباره نصیب فرید شد
منم شب تو بیمارستان پیش رفیق گلم موندمو همون شب یه فکر توپ تو ذهنم منفجر شد که پانیذ وسر کار بذارمو ادای عاشقارو براش در بیارم بعدشم که عاشقم شد ولش کنم حالش بگیره .اعمال این نقشه خیلی سخت بود اونم واسه کسی مثل پانیذ اما اگه به هدفم می رسیدم کلی عقده های بچگی مو در می اوردم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

یه تیشرت یشمی با یه شلوار شیش جیب مشکی پوشیدمو تا تونستم به خودم ادکلن زدم موهامم که امروز باهام سر لج داشتن ریختم روچشمام .امروز بهترین موقعیت برای اولین ابراز علاقه بود .در اتاقممو باز کردمو بدون اینکه ببندمش به سرعت از پله ها رفتم پایین
مامان – بهشون زنگ زدم گفتم دیر میای حالا هول نشو
-من برم مامان سوییچم کو؟
مامان دست چپشو اورد بالا وسوییچ وبه سمتم تکون داد .
اینقدر با سرعت می روندم که اگه پلیس اونورابود ماشینمو می خوابوند بلاخره رسیدم جلو خونه خانم بزرگ
قرار بود عمه ندا وپانیذ برن برای مهمونی یک ماه دیگه ی خان دایی (برادر خانم بزرگ )لباس بخرن .من نمی دونم اینا چه هولن .من که روز قبل از مهمونی اگه حوصله م بیاد می رم خرید .بازم بوق زدم بیان بیرون
حالا حاضر شدنشونم مکافات داره .بعد از چند لحظه در خونه باز شد ودوتایی با اخمو تخم در ماشینو باز کردنونشستن
عمه ندا – این وقت اومدنه ؟ چرا دیر کردی
خواستم جوابشو بدم که پانیذ گفت: به جای سفسطه چینی راه بیفت که دیر شد
روشونو برم خوبه منم پشت این در علافشون شدم اگه نبود منو می خوردن .
اینه رو جوری تنظیم کردم که پانیذ رو ببینم .خیلی زود فهمید .اخم کرد وسرشو سمت شیشه چرخوند
منم حالا هی مرضم گرفته بود بهش نگاه کنم تا این اولین قدم برای ابراز محبت باشه .عمه ندا که قربونش برم اس ام اس بازیش گل کرده بود اصلا با ما کاری نداشت .از خیابون فرعی زدم اصلی که عمه گفت: کیوان جان نگه دار من برم برگه ی کالک بخرم
چند قدم جلوتر نگه داشتمو عمه ندا رفت تا برگه هاشو بخره .مثلا نقشه کش واسه خودش
پانیذ – می شه اینقدر به من نگاه نکنی
-نه چون دوست دارم نگات کنم ازت خوشم میاد
پانیذ –بهت این حرفا نمیاد پس لطف کن اعصاب منو بهم نزن
می خواستم جوابشو بدم که عمه ندا در ماشین رو باز کرد ونشست
منم دوباره راه افتادم .اما دست بردار نبودم

برچسب ها رمان , کلکل , عشقانه ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط QFfShWYWGu در تاریخ 1390/10/26 و 14:09 دقیقه ارسال شده است

8ggTPo tdoxxtooxgcn

این نظر توسط uHnXfdDlPlszoWA در تاریخ 1390/10/25 و 16:36 دقیقه ارسال شده است

ONUsDx , [url=http://qbzbufvuqrnz.com/]qbzbufvuqrnz[/url], [link=http://aqbwefmdjzcg.com/]aqbwefmdjzcg[/link], http://ohrtbrskolvg.com/

این نظر توسط hopkFhUbAZTkapWgCK در تاریخ 1390/10/24 و 22:48 دقیقه ارسال شده است

wrErlj nznqnfgmfqlj

این نظر توسط XQAhElAlgkFCEHL در تاریخ 1390/10/24 و 15:43 دقیقه ارسال شده است

It's good to get a fresh way of lokonig at it.


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
خوش امدید ×××××××××××××××××× خــــدایا! من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،من چون تویی دارم و تو همچون خودی نداری .... ×××××××××××××××××× امیدوارم که بهتون خوش بگذره
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    همه در مورد وبلاگ نظر ميدن.شما چطور؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 834
  • کل نظرات : 152
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 192
  • آی پی امروز : 152
  • آی پی دیروز : 57
  • بازدید امروز : 551
  • باردید دیروز : 105
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 10
  • بازدید هفته : 999
  • بازدید ماه : 6,210
  • بازدید سال : 67,979
  • بازدید کلی : 522,785