سلام
دوستان عزیز برای دانلود همه قسمت های رمان نقاب عشق می تونید به ادامه مطلب مراجعه کنید
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 245 | majid |
![]() |
0 | 211 | majid |
![]() |
0 | 240 | amirali |
![]() |
0 | 169 | amirali |
![]() |
0 | 165 | amirali |
![]() |
2 | 305 | amirali |
![]() |
0 | 194 | amirali |
![]() |
32 | 2345 | amirali |
![]() |
5 | 720 | cenotaph |
![]() |
0 | 196 | amirali |
![]() |
0 | 225 | amirali |
![]() |
0 | 176 | amirali |
![]() |
0 | 211 | amirali |
![]() |
0 | 433 | amirali |
![]() |
0 | 242 | amirali |
سلام
دوستان عزیز برای دانلود همه قسمت های رمان نقاب عشق می تونید به ادامه مطلب مراجعه کنید
توی اتاق رختکن کلوپ گلف وقتی همه آقایان جمع بودند ، یهو یه موبایل رو یه نیمکت شروع می کنه به زنگ زدن مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمه بلندگو را فشار میده و شروع میکنه به صحبت بقیه آقایون هم مشغول گوش کردن به صحبت میشن ......
مرد: الو....... صدای زن از اون طرف خط
برای خوندن بقیه جریان به ادامه مطلب برید
لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه ي بي پاياني را ادامه مي دادند. زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند.
از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است.در بين مناقشه اين دو نفر کم کم با وضيعت زندگي آنها آشنا شدم. يک خانواده روستائي ساده بودند با دو بچه. دختري که سال گذشته وارد دانشگاه شده و يک پسر که در دبيرستان درس مي خواند و تمام ثروتشان يک ....
برای خوندن ادامه داستان به ادامه مطلب برید